مترسک را دار زدند، به جرم دوستی با پرنده…
که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد
اینجا “قحطی عاطفه”هاست…
باید برای زمستان کتی گرم بخرم،
با جیب هایی برای دستانم،
تن های تنها،
زود یخ میزنند…
یادم باشد به سهراب بگویم که عشق دیگر تپش قلبها نیست؛ صدای فنر تختهاست!!
یعنی میشود روزی برسد که بیایی مرا در آغوش بگیری ، بخواهم از تو گله کنم ، تو بگویی هییییس … همه کابوس ها تمام شد …
نمیدانم فرهاد از چه مینالید
اوکه تمام زندگی اش شیرین بود
..
..
..
در ادامه مطلب
اتل متل جدایی عروسکم کجایی
گاو حسن پریشون یه دل دارم پر از خون
عشقم رفته هندستون خونم شده قبرستون
یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار
اسمشو بذار بچگی تا اخر زندگی
اچینو واچین تموم شد عمر منم حروم شد
تعداد صفحات : 2
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت